کد مطلب:327969 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:393

تقسیم خمس
قول مشهور بین فقهای امامیه چنان كه ظاهر آیه خمس نیز بر آن دلالت دارد، آن است كه خمس به شش قسم تقسیم می شود(2).



قول دیگر آن است كه در آیه، ترتیب به عنوان اختصاص ذكر شده است.



توضیح آن كه خمس یك حقّ است كه تمامی اش به خدای تعالی اختصاص دارد و در طول مالكیّت خداوند، مالكیّت پیامبر است و سپس مالكیّت ذوی القربی كه ائمّه اطهارند، قرار دارد; بنابراین مالكیّت و حكومت اولا و بالذات از آنِ خداوند است: «إنّ الأرض لِلّه یُورِثُها مِن یَشاء من عِباده(1)» و «إنِ الحُكمُ الاّ لِلّه(2)».



خداوند به دلیل آن كه فرموده است: «النَبیُّ أولی بِالمُؤمنینَ مِن أنفُسِهِم»(3) این امتیازات و مالكیّت ها را به رسول خود تفویض كرده است. رسول نیز چون از دنیا می رود و حكمت بالغه الهی مقتضی آن است كه برای پیامبرش جانشینی معیّن نماید، تا امور مسلمانان را به نحوی شایسته تمشیت دهد و رتق و فتق امور را كه از جمله آنها اداره ثروت هایی است كه به خدا و رسولش تعلّق دارد، بر عهده گیرد; آن اموال به وی اختصاص می یابد.



پس ثروت هایی كه زاید بر استحقاق مردم است و جزو اموال دولتی به حساب می آید، از آنِ جانشین پیامبر است; بنابر این خمس غنایم حقّ واحدی است كه خارج از انتظار است و پس از پیامبر حقّ امام هر عصر است. پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روز غدیر این موضوع را رسماً به مردم ابلاغ نمود و از طرف خداوند منصب امامت به حضرت علی(علیه السلام) اعطا شد. در آن روز پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: «ألَستُ أولی بِكُمْ مِن أنفسكُمْ قالوُا بلی فَقالَ مَن كُنتُ مَولاهُ فهذا عَلیّ مَولاه(4); آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟ (همگی) گفتند چرا. آن گاه فرمود: كسی را كه من مولا و سرور اویم، این علی مولا و سرور او است».



امام (معصوم) كه ولیّ امر مسلمانان است و زمام تمام امور در دست با كفایت او است، هزینه ها و ثروت های جوامع اسلامی در اختیارش قرار گرفته تا ناهماهنگی ها و اختلاف طبقاتی اجتماع و نیازهای جامعه اسلامی را برطرف سازد و عدالت و نظم را در اجتماع اسلامی برقرار كند.

2 . مصباح الفقيه، ج 3، ص144.

1 . اعراف (7) آيه 128.



2 . انعام (6) آيه 57.



3 . احزاب (33) آيه 6.



4 . مضمون اين حديث از مسلّمات بين فريقين است; براي اطّلاع از سندهاي آن رك: موسوعة اطراف الحديث النبوي الشريف، حرف «ميم»; اعيان الشيعه، ج1، ص291.